بجنورد و وقایع شهریور سال ۱۳۲۰

ساخت وبلاگ

(قاش دِه قوودِه ghash de ghovde)

فولکلور و ادبیات عامیانه ی هر منطقه در کشورمان، گستره ی وسیعی از باورها و اعتقاداتی متفاوت از هم را در بر می گیرد.
فرهنگ زیستی ترک زبان های بجنوردی هم بخشی کوچک از ادبیات رایج در کشور است که از قرن ها پیش در این مرز و بوم، با باور و اعتقاد بدان ها زیسته اند.

در این فرهنگ، مثل ها و کنایاتی وجود دارد که نمی توان تاریخی برای پیدایی آن متصور شد.
اما حوادث تاریخی، باعث شده تا عبارت ها و واژگانی بر گرفته از رخدادهای همان روزها بر سر زبان ها بیفتد و ماندگار شود.

از جمله، کنایه ی اَلَمان alaman که یادگاری از وقوع هرج و مرج در دوره ی شاهان قاجاری و سال های پایانی حکومت آن ها در این منطقه است و قوودِه قاش دِه که ریشه در ورود قوای ارتش سرخ به بجنورد دارد.

در تاریک روشن سوم شهریور ۱۳۲۰ که هنوز بسیاری از ایرانیان چشم از خواب نگشوده بودند، نیروهای نظامی شوروی از کشور شوراها و یا به تعبیر هواداران و سیاسیون داخلی آن روزها از" خانه ی دایی یوسف"به مرزهای ایران حمله کرده و با بمباران هوایی‌ 13شهر، خساراتی به تاسیسات دریایی وارد آوردند.
و فرمانده هان نیروی دریایی، جزو اولین نظامیانی بودند که در این حمله ی غافلگیر کننده جان باختند.

هزینه ی انسانی کشورمان در این نبرد قدرت بین کشورهای غربی با روسیه ی به جا مانده از دولت تزاری، کشته شدن نزدیک به هزار هموطن بیگناه بود (1) که متفقین به بهانه ی حضور کارشناسان و نظامیان آلمانی در ایران، به این سرزمین از زمین و دریا و هوا حمله کردند. و در یکی از این بمباران ها که در حوالی میدان کارگر فعلی بجنورد انجام گرفت، دخترکی نوجوان جان باخت.

اندوه اشغال میهن برای نویسندگان و شاعران در حدی بود که زنده یاد ملک الشعرای بهار در وصف اوضاع اسف انگیز کشور و رفتار زشت متفقین همان روزها، چنین سرود:

"همه بردید و چریدید و بکردید انبار
ز حبوب و ز بقول و ز پیاز و ز زغال

برزگر گرسنه و جِیش بریتانی سیر
شهر بی‌توشه و اردو ز خورش مالامال

که شنیده‌است که مهمان بخورد هم ببرد
هم نهان سازد و هم سوزد اگر یافت مجال"

همسایگی بجنورد با کشور شمالی که تجار بجنوردی، پیشتر از مسیر عشق آباد به دادوستد با روس ها می پرداختند، سبب شد تا نظامیان یا همان سالدات های روسی، با عبور از مرز باجگیران و پشت سر گذاشتن قوچان و شیروان، بجنورد را به اشغال خود در آورند.

دردناک این که مجموعه ی قوای نظامی مستقر در پادگان و باغ منطقه فقط به یک عراده توپ مجهز بودند و در لحظاتی که نیاز به استفاده ی از آن در مقابله با قوای مهاجم احساس شد، تنها کامیونی که باید آن را حمل می کرد، به دلیل خرابی از جای خود تکان نخورد.

ترس و وحشت به وجود آمده در سطح شهر و پخش اخبار ضد و نقیض این هجوم که برخی، اخبار آن را از طریق روزنامه های معدودی که به بجنورد می رسید شنیده بودند، سبب شد تا فرمانده ی هنگ سوار بجنورد به همراه جمعی از نظامیان به سمت روستای قره خان بندی در کیلومتر ۱۷ جاده بجنورد مشهد رفته و اقدام به سوزاندن تنها پل چوبی جاده نمایند که بر روی رودخانه ی اترک بسته شده بود.

اما این تخریب، تنها سبب شد تا چند ساعتی هجوم به تاخیر افتد و با عبور از پلی که روس ها به سرعت جایگزین پل سوخته کردند، بجنورد به اشغال نیروهای وفادار به "ژوزف استالین"رهبر حزب کمونیست روسیه در آمد.

به گواه افراد کهنسال همشهری و خاطراتی که از بزرگ ترها به یاد دارند، اولین روزهای اشغال شهر، همراه بوده با غارت مغازه هایی که غلات و حبوبات و مواد لبنی داشته اند و مسدود بودن جاده ها، زمینه ساز کمبود مواد غذایی در شهر شده است.

آذوقه ی گندم در سیلوهای خانگی که به کُندِه konde (کندو) مشهور بودند به سرعت رو به پایان می رود و به ناچار، کاکل جاروهای کاشته شده را با جو و گندم آرد کرده تا بتوانند نان مورد نیاز خود را فراهم کنند.

اضطراب و نگرانی، از آغازین لحظات اشغال شهر، بر تن و جان همه ی کسانی افتاد که تنها خاطره ای از هجوم چند دهه پیش افرادی با نام اَلَمان داشتند که بیشتر برای غارت اموال و سرقت احشام به شهر حمله ور می شدند.

شرایط زیستن در حدی بر شهروندان تنگ شد که عموم خانواده ها، در اقدامی مشترک و هماهنگ، بنای کوچی اجباری از شهر را گذاشته و به باغ ها و روستاهای اطراف از جمله "مَلکِش"، "دره ی بازخانه" و "حَمزانلو" و بسیاری نقاط دیگر رفته تا زنان و دخترانشان، از تیررس نگاه سالدات های روسی در امان باشند.

پدرانی که برای ادامه زندگی هر صبح پیاده و سواره به شهر آمده و شب را کنار خانواده هاشان می گذراندند. از همین رو و با توجه شرایط سخت زندگی در آن روزها، از آن ایام تلخ با عنوان" قاش ده قووده" یاد می کنند که هم چنان در حافظه ها مانده و به کنایه ای ماندگار تبدیل شده است.

اما این تهاجم، تنها به اشغال پایان نیافت و در عموم مناطق مرتفع از سطح شهر، از جمله دامنه های مشرف به شهر و در محلی با نام" دَبّاغ خانه" در ورودی مسیر جاده ی بش قارداش، اقدام به حفر و ساخت سنگر کردند.

پس از استقرار قوای روسی در بجنورد و در اولین اقدام، با حضور "سرتیپ شابکین" نماینده ی نظامی کشور روسیه، پرسنل پادگان و باغ منطقه و اهالی شهر خلع سلاح شده و با اعلام حکومت نظامی و منع رفت و آمد شبانه از ساعت ۲۱، زندگی برای شهروندان سخت تر از پیش شد.

شاید اولین ترفند مقابله و انتقام گیری از دولت مرکزی و هنگ سواره نظام مستقر در پادگان و باغ منطقه ی بجنورد، به اسارت بردن فرمانده ی عملیات آتش زدن پل چوبی قره خان بندی و تعدادی از درجه داران و افسران از جمله سرهنگ دوم سوار،"بهار وحدت(۱۲۹۲-۱۳۶۶)و سروان "حسین انصاری" بود که همگی را از مسیر قوچان به روسیه فرستادند و نزدیک به 3 ماه زندان را، آن هم با تحمل شرایطی سخت گذراندند.(3)

مدتی بعد پس از به دست گرفتن کنترل شهر، اسب های هنگ سواره نظام را از باغ منطقه به یغما برده و تعداد بی شماری را به غنیمت گرفته و همراه سواران خود، به روسیه فرستاند.

هر چند بر اساس گفته های کهنسالان بجنوردی، چندین راس از این اسب ها از میانه ی راه، به بجنورد و باغ منطقه برگشتند.

از خوشترین خاطرات به جا مانده از آن روزها، تدبیر معتمدین شهر بوده است که به پیشنهاد آن ها، فرمانده هان پادگان و باغ منطقه، اسب ها را برای جلوگیری از دستیابی افسران روس، به طور امانت به شهروندان برای نگهداری داده تا مانع از ارسال آن ها به روسیه شوند.

پس از تصمیم معتمدین و به امانت سپردن اسب ها به شهروندان، گزارشی پنهانی از رفتار یکی از تاجران این شهر، شیرینی مقابله با نیروهای روسی را به تلخی برد.
دادن نشانی اسب های باغ منطقه به روس ها و دریافت زین اسب به عنوان جایزه ی همکاری با نیروهای اشغالگر.

در همین حال، مدت ها زمان برد تا زندگی در زیر سایه ی پرچم سرخ کشور روسیه در بجنورد حالت عادی به خود بگیرد.
اما کمبود گندم، جو و علوفه، وضعیت سختی برای مردم را به وجود آورده بود که قحطی نان در شهر، از اولین ثمرات این حضور تحمیلی بود.

وضعیت ذخیره و تولید گندم در کشور، هرگز قدرت برابری با هجوم ارتش سرخ را نداشت که در این باره، وزیر اقتصاد وقت، طی نامه ای اعتراض آمیز به نخست وزیر، گزارشی از کمبود و گرانی ارزاق عمومی را هم داده است(2)

هم چنان که در بجنورد، برای خرید گرده نانی آغشته به جو از نانوایی ها، ساعت ها باید منتظر می ماندند و همین نارضایتی، سبب شد تا یکی دو تن از افراد خوشنام و زورمند، به سراغ انبارهای گندم دولتی با نام " تثبیت" رو به روی کارخانه های پنبه ی " تاج" و" جاویدان " رفته و با شکستن قفل آن، گندم موجود را بین نیازمندان تقسیم کنند.

نکته ای که مورد توافق بسیاری از پیران کهنسال بجنوردی بوده و گاه از قول والدین خود هم نقل می کنند، رفتار تا حدی انسانی روس ها در این جا با شهروندان و روستاییانی بوده است که مجبور بودند برای دادوستد در رفت و آمد با شهر باشند.

تا آن جا که اگر سالدات یا همان سربازی روس تبار، مزاحمتی برای کسی ایجاد می کرد، به سرعت تنبیه می شد و فرماندهان ارتش روسیه تلاش داشتند تا در حد امکان، هیچ اصطکاکی با مردمان این شهر ایجاد نشود.

اما حمام سراب که تازه نیم قرن از تاریخ وقف آن برای استفاده ی عموم گذشته بود، هر چند روز سالدات های روس برای استحمام پا در خزینه ی گرم آن می گذاشتند که از قنات صدرآباد سیراب می شد.

بنا به روایت به جا مانده از متولیان آن، روس ها حمام قرق شده را چونان ملک خود دانسته و گروه گروه با نظارت افسران خود، پس از استفاده از حمام، بدون پرداخت وجه، راه پادگان و میخانه ها را در پیش می گرفتند.

پس از گذشت مدتی از اشغال بجنورد، فرماندهان روسی برای سرگرمی جوان ها و شهروندان، در همسایگی سینما شهرزاد سابق واقع در خیابان شریعتی شمالی، باشگاهی راه انداخته بودند که خواندن روزنامه و مجله و بازی تخته نرد، برای همگی آزاد بود.

حاصل حضور چندین ماه که سربازان و افسران روس در بجنورد ماندند، عاریه گرفتن عباراتی از فرهنگ آن ها بوده است.
برای مثال، کلمه ی"سالدات" یا همان سرباز که به کنایه، به یکی دو نفر از همشهریان" سرلات" می گفتند.
و به کسانی که رنگین پوست و یا موی آن ها زرد و قرمز می بود، اورِس ores یا همان روس گفته می شد و یا از کشور روسیه، با نام اورِسیَت نام می بردند.

(1)ویکی پدیا
(2)ویکی پدیا
(3) نقل از خاطرات شفاهی زنده یاد سرهنگ بهار وحدت

ده سالگی وبلاگ بجنوردان...
ما را در سایت ده سالگی وبلاگ بجنوردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bojnourdan بازدید : 267 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 14:58