مهر آن سال‌ها (قسمت دوم و پایانی)

ساخت وبلاگ

مردی عصبی و پرخاشگر، هر صبح از مسیر بولوار خرمشهر(پِیْچِنگ باشِه) تا مدرسه، خوش‌دست‌ترین چوب‌های نازک درختان را قطع کرده و با خود به کلاس می‌آورد.
و کمتر روزی وجود داشت که دست‌های کوچک همه‌ی دانش‌آموزان از میز اول تا آخر، زیر ضربات پی در پی چوب‌های آقا معلم قرار نگیرد. 

محیط کلاس هم همیشه لبریز از وحشت و ترس بود. زیرا برای معلم عبوس و بی‌حوصله‌مان، دانش‌آموز ساعی و غیر ساعی تفاوتی نداشت.

خوشبختانه، نگاه مدیران دبستان سنایی در سال‌های1346به بعد از مرز بستن پاهای دانش‌آموزان خاطی به«چوب و فلک» گذشته بود و به زندانی کردن در بخشی از ساختمان که انباری کوچک و تاریکی وجود داشت، رضایت می‌دادند.

ایستادن در زیر زنگ هم عاملی بود برای تحقیر بیشتر دانش‌آموزان.
حکم ماندن زیر زنگ، از یک تا سه ساعت متغیر بود. تا این که معلمی وساطت می‌کرد و دانش‌آموز به کلاس بازمی‌گشت.
بدترین نوع تنبیه زیر زنگ، بالا گرفتن دو دست و یک پا بود که گاه، یک صندلی چوبی از دفتر هم برای نگه‌داشتن روی سر به تنبیهات بعدی اضافه می‌شد.

بخش دردناک همه‌ی روش‌های کهنه‌ی تنبیه، بی‌خبری پدرها و مادرها بود. چرا که تصور می کردند اگر پسرشان تنبیه شده، حتماً مستحق آن بوده است! 

بردن دانش‌آموزان خاطی بر روی ایوان و پله‌ها و به نمایش گذاشتن شیوه‌ی تنبیه، از مجموعه روش‌هایی بود تا دانش‌آموز فراری از مدرسه و یا خطاکار، کارهایش را تکرار نکند.

صبح شنبه‌، موعد بازدید ناظم شیک‌پوش مدرسه از وضعیت سر و روی دانش‌آموزان بود.
همه‌ی کلاس‌ها به ترتیب در محوطه‌ی مدرسه به صف می‌ایستادند.
معاون و مدیر مدرسه به دقت، موی سر، یقه‌ی سفید پارچه‌ای و ناخن‌ها را بازدید می‌کردند.

تنها کافی بود یکی از این سه مورد مطابق مقررات دبستان نباشد. به چشم بر هم زدنی، با چوب از روی انگشتانی می‌زدند که بچه‌ها، دست‌هاشان را برای نشان دادن ناخن‌ها به سمت آن‌ها گرفته بودند. 
زمان تنبیه هم هیچ ارتباطی به سرما و گرمای هوا نداشت.

فرّاشان یا همان خدمتگزاران، اولین مردانی بودند که با تاسیس مدارس به جمع کارکنان و دبیران در بجنورد پیوستند.
انجام کاری پر زحمت که پیش از شروع کلاس‌ها آغاز می‌شد و عموماً تا غروب آفتاب ادامه داشت.
کوچه‌ها و محلاتی که هنوز سنگفرش بودند و زمستان‌ها، کار خدمتگزاران در مدارس بیشتر از قبل می‌شد.

جدای از کار همیشگی در مدرسه، آمد و شد بین اداره‌ی فرهنگ هم بر عهده‌ی فراشان بود که پیاده و بعدها با دوچرخه، این مسیر را برای آوردن بخشنامه‌ها و موارد دیگر طی می‌کردند.

از شیرین‌ترین خاطرات به جا مانده از اواخر دهه‌ی 40و اوایل دهه‌ی50، توزیع بیسکویت‌های خوشمزه‌ای با نام «سیتا» و با عنوان«تغذیه‌ی رایگان» بین دانش‌آموزان بود که هر روز و در بین زنگ دوم و سوم به کلاس‌ها می‌آوردند.

نسل پیش از ما، هر صبح با شیر در مدارس پذیرایی می‌شد که در بشکه‌ی آب و یا دیگ‌های بزرگ مسی آن را به وسیله‌ی هیزم می‌جوشاندند و بچه‌ها به نوبت، یک لیوان شیر را در محوطه‌ی مدرسه می‌نوشیدند.

عبور گاه به گاه از کوچه‌ی بهار و تماشای ساختمانی قدیمی و شیروانی‌پوش دبستان سنایی که هم‌چنان ایستاده، یادآور خاطراتی از نیم قرن پیش است.
روزهایی بی‌بازگشت از دوران کودکی، که هرگز تکرار نخواهند شد.

پی نوشت:
تاریخ تاسیس دبستان سنایی، به اوایل دهه‌ی30در کوچه‌ی سعدی برمی‌گردد.
محل‌های بعدی مدرسه، کوچه‌ی اخوان و بهار که اوایل دهه‌ی 50، روبروی سالن ورزشی شهید حسن علیدخت مستقر شد.

-توزیع شیر در مدارس از دهه‌ی30، ابتدا به شکل«شیرخشک» بود.
پس از گذشت مدتی که افراد سنتی حاشیه‌هایی برای جلوگیری از مصرف شیر به وسیله‌ی دانش‌آموزان ایجاد کردند، پخش آن در مدارس قطع شد!

ده سالگی وبلاگ بجنوردان...
ما را در سایت ده سالگی وبلاگ بجنوردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bojnourdan بازدید : 166 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:53