عید غدیر در بجنورد

ساخت وبلاگ
باجِه لِق؛ (خواهر خواندگی)

قارداش لِق؛(برادر خواندگی)

یکی از آیین هایی که تا اوایل دهه ی 50 در روز عید غدیر و پس از دیدار با سادات در شهر بجنورد انجام می شد، مراسم برادر خواندگی و خواهر خواندگی بین کودکان و نوجوانان بود که پیشتر در باره ی دانش آموزان مکتب ها هم انجام می شد و برگزاری این مراسم را آخوند مکتب به عهده می گرفت.
در مواردی هم این آیین در خانه ی مادر بزرگ ها انجام می گرفت.

پس از حضور در خانه ی مادربزرگ ها، کودکان محله و یا فامیل را کنار هم می نشاندند و انگشتان کوچک آن ها را با نخ و یا پارچه ای نازک به هم می بستند و از همه می خواستند دست هایشان را روی هم بگذارند سپس، آیه ی دهم از سوره ی حجرات با نام آیه ی اخوت و برادری را برای همگی می خواندند.

اگر تعداد بچه ها کمتر بود، از آن ها می خواستند تا انگشتان خود را روی صفحه ی قرآن قرار دهند و آیه را می خواندند. هنگامی هم که تعداد افراد بیشتر می شد از آن ها می خواستند تا دست هایشان را روی هم بگذارند.

در اصل به نوعی از آن ها قول می گرفتند که روابطشان با همدیگر هم چون دو برادر و یا دو خواهر بوده و همیشه کمک یکدیگر باشند.

از خواهر خواندگی و برادر خواندگی، خاطرات بسیار و بی شماری در سینه ی بزرگسالان این شهر است که هر یک سال ها با آن ها زیسته اند.

دوستی های دیرینه ای که از کودکی و حتی قبل از رفتن به مکتب شکل گرفته بود و تا آخرین روزهای حیات ادامه دار شده است.

تا آن جا که گاه برادر و خواهر خواندگی، انگیزه ای بود برای وصلت دو خانواده که از کودکی، همدیگر و طایفه ی هم را می شناختند.

عبارت باجه لق و قارداش لق، عنوانی بود برای معرفی دوستان روزهای کودکی به دیگران که حسی پر از شادمانی و اعتماد به نفس از سابقه ی چندین ساله ی تداوم یک دوستی پر از مهر را به دنبال داشته است.

از مجموعه گفتگوی لحظات برپایی آیین برادر و خواهر خواندگی، تنها این جمله ی آهنگین و مشهور به یادگار مانده است:

کُندِه نِگزِنگ دالِه سِن دَه، نَمَه با؟
داش،
مَن سَنینَن قارداش!

اواخر دهه ی 40 که دانش آموز دبستان ابتدایی سنایی در کوچه ی بهار بودم، به اتفاق اکثر دانش آموزان کلاس به خانه ی دوستی در کوچه ی حاتمی رفتیم و مادر دوست همکلاسی مان پس از پذیرایی با چای و نخود و کشمش و فطیر تازه، خطبه ی برادری را برایمان خواند که هنوز با چند تن از این همکلاسی ها که ساکن بجنورد هستند، برادر خواندگی مان ادامه دارد و خاطره ی شیرین آن روز به خصوص که در روز عید غدیر انجام می شد، در خاطرمان مانده است.

کُندِه نِگزِنگ دالِه سِن دَه، نَمه با؟
داش،
مَن سَنینَن قارداش!

پی نوشت:

کُندِه konde یا همان کندوی فارسی، سیلوی کوچک نگهداری و ذخیره ی گندم و آرد از جنس گل رس به ارتفاع تقریبی ۱/۵ متر بود که گاه استادان سازنده در داخل اتاق ها و یا انباری، اقدام به ساخت آن می کردند.

ده سالگی وبلاگ بجنوردان...
ما را در سایت ده سالگی وبلاگ بجنوردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bojnourdan بازدید : 255 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 14:58